کد مطلب:140342 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:127

به میدان رفتن عبدالله بن عمیر و به شهادت رسیدن آن دلیر نامدار
پس از شهادت زهیر بن حسان اسدی دو لشگر چشم به میدان دوختند كه كدام دلیر در عرصه میدان به مبارزت می آید ابوالمؤید می گوید در این هنگام دو سوار از لشگر كفرآئین به میدان آمدند یكی بنام یسار و دیگری به اسم سالم هر دو مكمل و مسلح اسبهایشان را به جولان درآورده وقتی به دو دانگه میدان رسیدند یسار فریاد كشید منم یسار غلام زیاد بن ابیه و سالم نعره برآورد منم سالم غلام عبیدالله كیست كه از عمر خو سیر شده باشد دو تن از اصحاب امام علیه السلام یكی بریر بن خضیر همدانی و دیگری جناب حبیب بن مظاهر اسدی خواستند به میدان


روند، خدمت امام علیه السلام رسیدند تا اذن بگیرند، حضرت فرمودند:

تأمل كنید، در این حال عبدالله بن عمیر كلبی محضر امام علیه السلام آمد عرضه داشت:

یابن رسول الله مرا اجازت دهید كه به میدان این دو بی دین رفته و به دوزخ روانه اشان كنم.

حضرت نظری به عبدالله فرمود، مردی دید گندمگون، بلند قامت، بازوها قوی و سینه اش گشاده و فراخ فر مبارزت از جبینش آشكار، حضرت فرمودند:

كشنده این دو غلام وی خواهد بود، پس عبدالله را اذن داد وی با تیغی شرربار روی به كارزار آورد.

فرد



ژ در آمد به میدان یل تیز جنگ

دل از جان گرفته نهاده به جنگ



پس از ذكر حسب و نسب خود را مقابل آن دو بی وجود آورد، آنها گفتند:

ما تو را نمی شناسیم از میدان برگرد، زهیر بن قین بجلی یا بریر بن خضیر همدانی یا حبیب بن مظاهر اسدی بمیدان بیایند.

عبدالله بانگ بر ایشان زد كه ای غلامان شور بخت ناكس كار شما بدانجا رسیده كه سرداران لشگر و مبارزان دلاور را می طلبید، این بگفت و بر ایشان تاخت ابتداء روی به یسار كرد و ضربتی سخت بر او زد كه آن پلید در خاك غلطید به چالاكی خود را بالای سر او رساند تا كارش را تمام كند سالم از پشت سر وی درآمد و تیغ كشید و قصد او نمود اصحاب امام علیه السلام فی الفور او را خبر نمودند كه دشمن را دریاب كه از پشت سر قصد تو را دارد عبدالله بدان سخن التفاوت نكرد و سر تیغ بر سینه یسار نهاد و قوت كرد تا سر شمشیر از پشت یسار بیرون آمد و كارش ساخته شد در این هنگام تیغ سالم بر عبدالله فرو آمد عبدالله فرصت آنكه سپر را از مهره پشت بگیرد و از خود دفاع نماید را نداشت لاجرم دست در مقابل


تیغ گرفت و تیغ انگشتان آن نامدار را از كف جدا كرد عبدالله از آن زخم نهراسید در همان گرمی تیغش را از سینه یسار بیرون كشید و سر در عقب سالم گذارد و با یك ضربت او را به دارالبوار روانه ساخت سپس نام خدا بر زبان راند و رجزی چنین انشاء نمود:



ان تنكرونی فانا بن كلب

حسبی ببیتی فی علیم حسبی



انی امرء ذو مرة و عصب

و لست بالخوار عند النكب



غلامان ابن زیاد لعین به یكبار روی به میدان آورده گرد عبدالله را گرفتند آن شیرمرد گروهی از ایشان را كشت عاقبت تشنگی و خستگی و جریان خون او را از كار بازداشت ضعف و ناتوانی بر او غلبه كرد دستش از كار افتاد جراحات بسیار بر بدنش رسید از مركب درغلطید و شربت شهادت چشید رضوان الله علیه.

شعر



برداشت پای و روی به راه عدم نهاد

و آن كیست كو به راه عدم پا نمی نهد



شاه و گدا و پیر و جوان و بلند و پست

از دام هولناك اجل كس نمی جهد



خبر به امام علیه السلام دادند، حضرت برای او گریست و اشگ فشاند و فرمود:

عندالله احتسبه و حماة اصحابی یعنی در نزد پروردگار حساب خود و یاران خود را خواهم نمود كه چه ها بر من رسیده